عضو هیئت علمی، گروه مطالعات فرهنگی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران ، hossein.mirzaei@atu.ac.ir
چکیده: (2130 مشاهده)
تمرکز بر احساسات در مردمشناسی سابقهای طولانی دارد. در مردمشناسی روانشناختی و روانکاوانه، حتی در جهتگیریهای پدیدارشناسانه، با رویکردی طبیعتگرا، احساسات بهعنوان امور جهانشمول در نظر گرفته شدهاند، یعنی احساسات بهطور حتم میتوانند با عوامل گوناگون اجتماعی و فرهنگی آزاد و تخلیه شوند؛ و بر همین پایه، اساس آن از جامعهای به جامعۀ دیگر به یکدیگر شباهت خواهد داشت. طبیعتگرایان با فرض بنیان زیستشناختی برای احساسات، مفاهیمی برای خرد جمعی و واقعیتهایی مادی ایجاد میکنند که در سازوکارهای عصبشناختی یا هورمونی قابل شناسایی باشند؛ اما از دیدگاه مردمشناختی، احساساتی مانند شادی برساختهایی فرهنگی محسوب میشوند و این الگوهای فرهنگی به نحوی بر افراد جامعه اثر میگذارند که افراد غالباً میکوشند روی احساسات خود کار کنند تا آن دسته از احساساتی را که تصور میکنند باید در زمان و مکان خاص در جامعه ابراز کنند، در خود پرورش دهند. شبکۀ معنایی فرهنگ که روندها و حالات احساسی، اندیشه و کنش ما را تعیین میکنند معمولاً به اندازۀ کافی آشکار نیست. این شبکه، امکانها و موقعیتها و در عین حال محدودیتهایی را رقم میزند و افراد در یک پیوستگی و انسجام فرهنگی را درونی میسازند و ناخودآگاه آنها را در ادراک، اندیشه و کنش خود متبلور میسازند. این پنهانبودگی شبکه معنایی، این توهم را برای افراد ایجاد میکند که بهتنهایی و فردی نسبت به پدیدهها، ادراکات و احساساتی دارند. این ابهام زمانی روشن میشود که با سازوکار مقایسه، تفاوتهای فرهنگی جوامع بررسی شود. وقتی احساس شادی خود را با احساس شادی دیگری مقایسه کنیم مشخص میگردد که آنچه ما درک میکنیم ضرورتاً امری طبیعی و بدیهی نیست و باتوجهبه شرایط زیست اجتماعی و فرهنگی میتواند تغییر کند. در این میان، سرمایههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر کدام میتوانند وضعیت شادی در جامعه را براساس مؤلفههایی مشخص و تبیین کنند.
نوع مطالعه:
مقاله پژوهشی |
موضوع مقاله:
فرهنگ دریافت: 1399/3/16 | پذیرش: 1399/5/10 | انتشار: 1399/7/1